میرن آدما ...
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 09:47
در ا تاق خوابم نشستهام. ساعت 8 را نشان میدهد. روز جمعه هست. روز هجوم دلتنگی و دلگیری. یاد پدر و مادرم افتادم. یاد روزهایی که جمعهها رو با هم سپری می کردیم. یاد مادر بزرگم می افتم که سه هفته ای از زمان فوتش میگذرد. یاد مادر بزرگم که می افتم بیشتر دلم میگیره. به گریه می افتم. دلم براش تنگ شده (مادربزرگ ها نماد با هم...